غضنفر توی کوپه قطار با یک خانم قریبه همسفر بوده. شب خانمه میره تخت بالایی میخوابه و غضنفر تخت پایینی. نصفه شب خانمه میگه سردمه، کاش شما میتونستی میرفتی از مأمور قطار برام پتو میگرفتی. غضنفر میگه میخوایی خانم امشب فرض کنیم زن و شوهر هستیم تا هردومون گرم شیم؟خانمه که همچین بگی نگی از پیشنهاد بدش نیومده بوده میگه باشه حاضرم. غضنفر میگه پس پاشو خودت برو پتو بگیر، برای منم یه چایی بیار.