سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که خود را پیشواى مردم سازد پیش از تعلیم دیگرى باید به ادب کردن خویش پردازد ، و پیش از آنکه به گفتار تعلیم فرماید باید به کردار ادب نماید ، و آن که خود را تعلیم دهد و ادب اندوزد ، شایسته‏تر به تعظیم است از آن که دیگرى را تعلیم دهد و ادب آموزد . [نهج البلاغه]
شناسنامه مدیروبلاگ
 
محمد رضا[538]

خبر مایه

ویرانه های شهر غلغله - بامیان - افغانستان

اثرمخرو به های شهر غلغله در نواحی بالا حصار در میان مزارع و کشت زارها به طرف دهکده سید آباد کم و بیش باقی مانده است .شهر غلغله آن طور که تاریخ حکایت می کند به گمان اغلب تاریخ نگاران بعد از به میان آمدن سلطنت "شنسبانیه غوری" به دست سلطان علاءالدین جهان سوز و در زمان سلطنت نخستین امیر شنسبانی "ملک فخر الدین" برادر افخم جهان سوز به میان آمده است .اهالی این شهر در بین قرن شش و اوایل قرن هفت هجری در سموچ و آبادی های مستحکمی که برجهایی از خشت خام و سنگ اعمار شده بود زندگی می نمودند بعد از این که علاءالدین محمد خوارزم شاه بین سال های 607و 611 هجری نیروی غوری وغزنوی را در هم شکست پسرش جلاالدین در شهر غلغله حکومتی را تشکیل داد شکوه وقدرت او رقیبان اش را بران داشت تا بر شکست و کوبیدن او از هیچ گونه تدابیر واقدامی دریغ نکنند در زمان قدرت این حکمران فاتح بود که هجوم وحشت ناک قوم مغول صورت گرفت . چنگیز خان از راه دره شکاری وارد این سرزمین شده در شهر ضحاک که آثار خرابه های آن هنوز هم در (15) کیلومتری بامیان پا بر جاست وارد بامیان شد و جنگ میان مهاجمین چنگیز و حاکم شهر در گرفت درین زد و خورد "موتی جن" پسر "جغتای" نواسه چنگیز به قتل رسید از دیدن این منظره چنگیز خان به خشم آمده و سوگند یاد کرد که آن قدر کشتار دراین شهر بنماید که حتی برای انسان وحیوان امان زندگانی ندهد شهر غلغله بعد از مقاومت بسیار شدید در سال 618 هـ ق مطابق 1322 مسیحی به خاک یکسان شده فاتح مغول آن طوری که تصمیم گرفته بود شهر را آتش زد و مردم در میان شعله های آتش جان دادند وگروهی که از شعله های بی رحم آتش نجات یافتند از دم تیغ خلاصی نیافتند و سر انجام حصار آزادگان و کانون علم و فضل پادشاهان علم دوست، ادب پرور را شهر مغلوب لقب دادند .به طرف جنوب شرق خرابه های بالا حصار شهر غلغله در داخل دهکده سید آباد بدنه قلعه مستطیل شکل با دیوارهای بلند موجود است اهالی آن منطقه آنجا را قلعه دختر می نامند و داستان هایی سینه به سینه نقل گردیده است.این قلعه را مربوط به دختر "جلاالدین منکبرنی" پادشاه خوارزمشاهی می دانند چنگیز خان مغول موفق به فتح قلعه نمی گردید و مدتی لشکر بی رحم مغلول در اطراف حصار سر گردان ماندند وحیران بودند که به چه ترتیب و وسیله ای حصار را بگشایند و به مجادله جهت اشغال بپردازند تا این که بالاخره این دختر ناز پرور خیانت کرده و نامه برای مهاجمین نوشت و نامه را با پیکان تیر در صف مهاجمین انداخت و به آن ها فهماند که فتح این قلعه مشکل است تازمانی که سر چشمه آبی را که در داخل حصار می آید و مدافعین شهر از آن استفاده و رفع تشنگی می کند بسته نشود فتح نصیب مهاجمین مغول نخواهد بود لذا سر چشمه ای را که در دره کالو است با نمد تخته سنگ های نمک مسدود شود و سپاه مغول به این دستور سر چشمه آب را بستند و بدین ترتیب راه فتح قلعه را یافتند وآن را گشودند ، اما در مقابل دختر خیانت کار نیز فعل زود ثمره این همکاری خود را با نیروی دشمن چشید و توسط سپاه مغول به وضع فلاکت باری کشته شد.