مسئولان وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان از کشف یک پیکره بودا در حاشیه جنوبی شهر کابل خبر دادند. بلندی این پیکره حدود یک متر است و در جوار تپهای موسوم به "نارنج" در منطقه "شهدای صالحین" کشف شده است.
اثرمخرو به های شهر غلغله در نواحی بالا حصار در میان مزارع و کشت زارها به طرف دهکده سید آباد کم و بیش باقی مانده است .شهر غلغله آن طور که تاریخ حکایت می کند به گمان اغلب تاریخ نگاران بعد از به میان آمدن سلطنت "شنسبانیه غوری" به دست سلطان علاءالدین جهان سوز و در زمان سلطنت نخستین امیر شنسبانی "ملک فخر الدین" برادر افخم جهان سوز به میان آمده است .اهالی این شهر در بین قرن شش و اوایل قرن هفت هجری در سموچ و آبادی های مستحکمی که برجهایی از خشت خام و سنگ اعمار شده بود زندگی می نمودند بعد از این که علاءالدین محمد خوارزم شاه بین سال های 607و 611 هجری نیروی غوری وغزنوی را در هم شکست پسرش جلاالدین در شهر غلغله حکومتی را تشکیل داد شکوه وقدرت او رقیبان اش را بران داشت تا بر شکست و کوبیدن او از هیچ گونه تدابیر واقدامی دریغ نکنند در زمان قدرت این حکمران فاتح بود که هجوم وحشت ناک قوم مغول صورت گرفت . چنگیز خان از راه دره شکاری وارد این سرزمین شده در شهر ضحاک که آثار خرابه های آن هنوز هم در (15) کیلومتری بامیان پا بر جاست وارد بامیان شد و جنگ میان مهاجمین چنگیز و حاکم شهر در گرفت درین زد و خورد "موتی جن" پسر "جغتای" نواسه چنگیز به قتل رسید از دیدن این منظره چنگیز خان به خشم آمده و سوگند یاد کرد که آن قدر کشتار دراین شهر بنماید که حتی برای انسان وحیوان امان زندگانی ندهد شهر غلغله بعد از مقاومت بسیار شدید در سال 618 هـ ق مطابق 1322 مسیحی به خاک یکسان شده فاتح مغول آن طوری که تصمیم گرفته بود شهر را آتش زد و مردم در میان شعله های آتش جان دادند وگروهی که از شعله های بی رحم آتش نجات یافتند از دم تیغ خلاصی نیافتند و سر انجام حصار آزادگان و کانون علم و فضل پادشاهان علم دوست، ادب پرور را شهر مغلوب لقب دادند .به طرف جنوب شرق خرابه های بالا حصار شهر غلغله در داخل دهکده سید آباد بدنه قلعه مستطیل شکل با دیوارهای بلند موجود است اهالی آن منطقه آنجا را قلعه دختر می نامند و داستان هایی سینه به سینه نقل گردیده است.این قلعه را مربوط به دختر "جلاالدین منکبرنی" پادشاه خوارزمشاهی می دانند چنگیز خان مغول موفق به فتح قلعه نمی گردید و مدتی لشکر بی رحم مغلول در اطراف حصار سر گردان ماندند وحیران بودند که به چه ترتیب و وسیله ای حصار را بگشایند و به مجادله جهت اشغال بپردازند تا این که بالاخره این دختر ناز پرور خیانت کرده و نامه برای مهاجمین نوشت و نامه را با پیکان تیر در صف مهاجمین انداخت و به آن ها فهماند که فتح این قلعه مشکل است تازمانی که سر چشمه آبی را که در داخل حصار می آید و مدافعین شهر از آن استفاده و رفع تشنگی می کند بسته نشود فتح نصیب مهاجمین مغول نخواهد بود لذا سر چشمه ای را که در دره کالو است با نمد تخته سنگ های نمک مسدود شود و سپاه مغول به این دستور سر چشمه آب را بستند و بدین ترتیب راه فتح قلعه را یافتند وآن را گشودند ، اما در مقابل دختر خیانت کار نیز فعل زود ثمره این همکاری خود را با نیروی دشمن چشید و توسط سپاه مغول به وضع فلاکت باری کشته شد.
این شهر نمونه منحصر به فردی از یک قلعه بسیار بزرگ و یا شهر نظامی تسخیرناپذیری است که معماری پیجیده آن نشان میدهد که زمانی از رونق و شکوه خاصی برخوردار بوده است.
باستانشناسان بر این باوراند که تاریخ ساخت این شهر به قبل از اسلام و به دوره هیتالیها و تمدن ترکهای غربی میرسد. او همچنین میافزاید: “نوع معماری شهر وهمچنین موقعیت جغرافیایی آن (درست درمحل تلاقی سه گذرگاه مهم غزنی، کابل و بلخ) نشاندهنده آن است که کاربرد نظامی داشته و از استحکامات قابل ملاحظهای برخوردار بودهاست.” مردمان محل، آن را شهرضحاک ماردوش مینامند.
دیوارهای مستحکم این شهر از سطوح پائین و دامنه کوه آغاز و به سمت قله کوه امتداد مییابند. هرچه بالاتر میرویم، قطر و ارتفاع دیوارها بیشترمیشود و کمربندهای امنیتی آن محکمتر. راه صعب العبور که از بین چند برج نگهبانی پر پیچ و خم و ازمیان دروازه تونل مانند سنگی میگذرد، تنها راه ورودی به داخل شهر محسوب میشود. برجهای نگهبانی طوری ساختهشدهاند که تسلط کاملی بر پائین دارند و نفوذ دشمن به شهر را بسیارمشکل میسازند.
قسمتهای پائینتر برجها دوباره ترمیم شدهاند و به گفته باستانشناسان، امکان دارد که بعدها توسط مسلمانان ترمیم شده باشند. دیوارها درقسمتهای میانی توسط باران فرسایش یافتهاند که این امر نشان می دهد که شهر برای مدتی طولانی مخروبه و خالی از سکنه ماندهاست. اما درقسمتهای بالایی شهر، هیچ اثری از دوران اسلامی به چشم نمیخورد.
بر فراز کوه که قسمت اصلی شهراست، دالانها وخانههای بسیار بزرگ با سقفهای گنبدی شکل خشتی وبه ارتفاع تقریباً ده متر که دربعضی جاها در دو طبقه اعمارشدهاند، به چشم میخورند. همه این خانهها زنجیروار به هم متصل اند و در لبههای کوه، به برجهای نگهبانی کوچک و بزرگ منتهی میشوند. این برجها به صورت معماری خارقالعادهای طراحی شدهاند. چنانکه تمام مناطق اطراف را زیر دید خود داشته بر راهها کنترل کاملی دارند.
از وسط شهر، تونلی مارپیچ و پله پله برای انتقال آب درمواقع حساس و زمانی که شهرتوسط دشمن محاصره شدهاست کشیده شدهاست. این تونل درآخر به برج بسیاربزرگ و مستحکمی منتهی میشود که توسط یک تونل باریک (آبدوزک) به حوض آبی میرسد که فعلا خشک شدهاست. به نظرمیرسد که آب از محل نا معلومی توسط لولههای سفالی به این حوض می رسیدهاست.
این شهر روزگار دشواری را بعد از سپری کردن دوران شکوهش گذراندهاست. بر اساس نظریه مورخین این شهر اولین بار توسط مسلمانان در زمان صفاریان تخریب شد، اما از حمله چنگیزخان به بامیان، جان سالم به در برد. مغولها فقط حصار بامیان را که امروزه بهنام شهر غلغله یاد میشود، تخریب کردند.
تاریخچه شهر ضحاک در صفحات کتب تاریخ نگاران:
“در سال 1037 هجری قمری نذر محمدخان، پادشاه ازبک به همراه پانزده هزار مرد جنگی به بامیان حمله کرد و شهر ضحاک را محاصره کرد. خنجرخان ترکمنی (احتمالاً از هزارههای دره ترکمن) حاکم بامیان به شهر ضحاک پناه جست و درآنجا مقاومت کرد. بلاخره لشکر نذرمحمدخان توان گشودن قلعه (شهر ضحاک) را در خود ندیده به کابل حمله کردند”.
در گزارشهای جنگهای نادرافشار نیز از شهر ضحاک نام برده شدهاست. اما گویا باشندگان قلعه نهایتاً تسلیم شده اند.
تندیسهای بودا در بامیان تندیس های بزرگی بودند که در دل کوه در ولایت بامیان کشور افغانستان ساخته شد. این دو تندیس به بلندای 53 متر و 35 متر، در کنار مجموعهای از بناهای تاریخی در این محل برای زمانی طولانی از جاذبههای اصلی گردشگری در این کشور بود. تندیس کوچکتر در سال 507 میلادی و تندیس بزرگتر در سال 554 میلادی ساخته شده است. تندیس بزرگ بنام صلصال و تندیس کوچکتر بنام شمامه نامیده میشدند. این تندیس ها تا قبل از آنکه در زمان حاکمیت طالبان تخریب شوند، بزرگترین تندیسهای بودا و بلندترین مجسمههای سنگی در جهان به شمار میآمدند.